الهي بنده اي گم کرده راهم
بده راهم که سر تا پا گناهم
الهي بي پناهان را پناهي
پناهم ده پناهم ده پناهم
تو از سوز دل زارم گواهي
که من از رحمت عامت گواهم
الهي هر جه هستم هر که هستم
تويي بخشنده ومن عذر خواهم
زبار معصيت خم گشته پشتم
ترحم کن تو بر حال تباهم
به اب رحمتت کن رو سپيدم
که من از فرط عصيان رو سياهم
اگر عمري خطا کردم الهي
کنون پي بر ده ام بر اشتباهم
پشيمانم ز اعمال بد خويش
نجاتم ده که من در قعر چاهم
شده روزم سيه تر از شب تار
به غفلت رفته از کف سال و ماهم
کسي غير توام فرياد رس نيست
به فريادم برس چون بي پناهم
نخواهد کرد کس بر من نگاهي
تو از راه عطو فت کن نگاهم
دعايم را اجابت کن خدايا
که عالم تيره شد از دود اهم
حميدکريمي
************************
دوباره سفره ي اشک است و فيض ماه خودم
دوباره نيمه شبي و بساط آه خودم
رسيدم اول کاري که معترف بشوم
نشان به کس ندهم نامه ي سياه خودم
کسي به جز تو خبردار نيست از حالم
ميان محکمه آرم که را گواه خودم ؟
قشون اشک فرستاده ام به درگاهت
ذليل عفو توام با همه سپاه خودم
به من تو راه نشان دادي و نفهميدم
فقط دويدم و رفتم به کوره راه خودم
چه ظلم ها که نکردم به خود در اين دنيا
چه چوب ها که نخوردم من از نگاه خودم
حيا نکردم و دنبال معصيت رفتم
شدم من عبد فراري و دل بخواه خودم
چه صبر داري و خسته نمي شوي از من
خودم که خسته ام از اين همه گناه خودم
تمام ترس من اين است مرگ من برسد
که پي نبرده ام آن دم به اشتباه خودم
به دست هاي خودم ساختم قفس ها را
ببين که حبس شدم در ميان چاه خودم
" بجز حسين مرا ملجا و پناهي نيست "
بگو به من که : بيا بنده در پناه خودم
ميان قبر بگويم حسين و گريه کنم
دلم خوش است به اين اشک گاه گاه خودم
رضارسول زاده
************************
باز کن در که گداي سحرت برگشته
عبد عصيان زده و در به درت برگشته
بنده ي بي خرد و خيره سرت برگشته
سفره را چيدي و ديدم نظرت برگشته
اصلا انگار نه انگار گنه کارم من
به تو اندازه ي يک عمر بدهکارم من
گرچه آلوده ام و خار ولي برگشتم
طبق آن فطرت پاک ازلي برگشتم
ديدم از غير درت بي محلي، برگشتم
دستِ پر هستم و با نام علي برگشتم
از عقوبات من غم زده تعجيل بگير
عبد آلوده پشيمان شده تحويل بگير
بنده وقتي که فرو رفت به مرداب گناه
خواست از چاله در آيد ولي افتاد به چاه
واي از دست رفيقي که مرا برد ز راه
من زمين خوردم و او جاي دعا کرد نگاه
حرف پرواز زد اما همه طنازي بود
دوستت دارمِ آن دوست ،دغل بازي بود
هيچ کس با دل من هم دل و همراز نشد
اين در آن زدم اما گره ام باز نشد
اين پر سوخته وقتي پرِ پرواز نشد
سدّ راه گنه خانه برانداز نشد
ناگهان هاتفي از سوي خدا گفت بيا
گفتم آلوده ام و پر ز خطا گفت بيا
حال من آمده ام حالِ مرا بهتر کن
ديگر از دست خودم خسته شدم باور کن
با چنين بنده که داري به مدارا سر کن
دم افطارم و مست مي کوثر کن
کوثر از اشک حسين است خدا ميداند
که علي ريخته و فاطمه ميگرياند
گرچه اندازه ي يک کوه گنه سنگين است
آشتي با تو هميشه مزه اش شيرين است
سفره اي را که تو چيدي چقدر رنگين است
آخر کار هر آن کس که بيايد اين است
اولين قطره ي اشکي که ز چشمت ريزد
بهر امداد به او فاطمه بر ميخيزد
شاعر:?????
************************
فعل مرا ديدي ولي چيزي نگفتي
بنده همان بنده ، خدا مثل هميشه
از ما توسل از تو لطف و دست گيري
آقا همان آقا ، گدا مثل هميشه
***
ممنون از اينکه دست ما را رو نکردي
مثل هميشه باز هم ستار بودي
چه خوب شد در معصيت مرگم نيامد
ممنون از اينکه باز با ما يار بودي
***
با اين گناهاني که من انجام دادم
باور نميکردم که دستم را بگيري
تو آن قدر لطف و کرامت پيشه اي که
روزي هزاران بار توبه ميپذيري
***
جا مانده بودم تو مرا اينجا رساندي
من خواب بودم تو مرا بيدار کردي
وقتي سحر هاي مناجاتت نبودم
آن شب به جاي من ، تو استغفار کردي
***
آن قدر خوبي ِ مرا گفتي به مردم
آنقدر که حتي خودم هم باورم شد
آه اي کرامت پيشه ديدي آخر کار
اين مهرباني هاي تو دردسرم شد
***
هر چند از دست خودم دل گيرم اما
احساس دلتنگي در اين شب ها نکردم
سوگند بر سجاده خانوم رقيه(س)
من مهربان تر از خودت پيدا نکردم
***
در را به روي ما گنه کاران نبنديد
ما هم دلي داريم گرچه رو سياهيم
گفتند اينجا بار عصيان ميپذيرند
ديديم بيش از عالمي غرق گناهيم
علي اکبرلطيفيان
************************
گرچه پرم وا ميشود با ذکر استغفارها
پرواز دشوار است با سنگيني اين بارها
گرچه تو خوبي من بدم هربار گفتي آمدم
توفيق پيدا کردم از فيض نگاه يارها
صد بار گفتم عاقبت يک بار تويه ميکنم
آخر نمي آيد چرا يک بار، اين يک بارها
من هرکجا که رو زدم رويم خريداري نداشت
پس بعد از اين ديگر بس است رفتن سوي بازارها
دل مرده گشتم از گناه دل خسته ام از اشتباه
ديگر نمي لرزد دلم از دوري دلدارها
وقتم کم و راهم دراز با اين گدا قدري بساز
هر جا روم سد ميکند راه مرا ديوارها
سودي نمي بخشد اگر شب زنده داري ها من
پس خوش به حال لذت خوابيدن هشيارها
گاهي ادا گاهي قضا گاهي خدا گاهي خطا
خسته شدم جان خودم از اين همه تکرارها
گيرم مددکاري براي کار من پيدا نشد
نام علي وا ميکند آخر گره از کارها
ذکر و دعاي بي علي مثل غذاي بي نمک
از برکت نام علي شيرين شود گفتارها
من سال ها ديوانه ي ايوان طلاي حيدرم
عشق است با نام علي سرها رود بر دارها
گفتم مرا يک کربلا مهمان کن و جانم بگير
بس کن برايم ناز را در پاي اين اسرارها
اجرا شده توسط حاج منصور ارضي در شب بيست و يکم ماه رمضان
************************
شباي اشک و مناجات اومده
دوباره دلم به ميقات اومده
اين شبا با اميد عنايت و
کرم مادر سادات اومده
اومده دلم با اشک و التماس
ميون اين دلاي خدا شناس
اگه اينجا خدايي نشه دلم
پس پناهگاه گنه کارا کجاس؟
اومدم با کوله باري از گناه
با دلي آلوده و رويي سياه
اومدم تا ميون خوبات يه شب
بنده ي بي پناهو بدي پناه
اومدم بهت بگم خيلي بدم
به تموم دنيا جز تو رو زدم
اما اين دفعه به عشق بندگيت
در خونه ي تو مولا اومدم
اونقده رئوفي و بنده نواز
رد نمي شه پيش تو دست نياز
اومدم تا بچشوني به دلم
لذت عبادت و ذکر و نماز
چشم من گواهِ احوال منه
رو سياهيم، مال اعمال منه
اما پر زدم اگه تا مهمونيت
عشق فاطمه پر و بال منه
بدون معطّلي يادم دادي
آره من بدم ولي يادم دادي
وقتي که سرشتي آب و گلمو
يادته علي علي يادم دادي
گفتي مي خوام هميشه با من باشي
به دور از درد و غم و محن باشي
به کارت گره نمي افته اگه
هميشه تو سايه ي حسن باشي
اگه حرف عشقت اومده وسط
من مي خوام براي تو باشم فقط
دستمو بذار تو دستاي حسين
شبيه شهيدا تا آخر خط
يه نگاش حلال مشکلاتمه
اشک روضه هاش آب حياتمه
دنيا و آخرتم غم ندارم
تا حسين سفينه النجاتمه
منم اون کبوتر امام رضا
که ميام از سفر امام رضا
ايشالا روزي اين شبام بشه
آخرش يک نظر امام رضا
کاش مي شد جامون تو آسمون باشه
گوشه ي محراب جمکرون باشه
کاش مي شد دلاي ما هر نيمه شب
همسفر با صاحب الزمون باشه
يه سحر بريم پيش امام رضا
يه سحر بريم به سمت کربلا
بشه روزيمون بازم سر بذاريم
روي شش گوشه ي ارباب باوفا
يه سحر بريم با اشک و شور و شين
بشينيم ميون بين الحرمين
دور صحن با صفاش طواف کنيم
تا نفس داريم بگيم حسين حسين
راهي شيم با اشک و آه و زمزمه
سمت مرقد امير علقمه
اونجا که شباي جمعه مي پيچه
پاي سرداب بوي ياس فاطمه
اونجا نوکريمونو نشون بديم
دلمونو دست روضه خون بديم
اگه افتاد نگامون به قتلگاه
روي تل زينبيه جون بديم
گوش کن اين همون صداي هلهله س
يا صداي ناله هاي سلسله س
يا صداي قاري از تو قتلگاه
يا صداي بي کسي قافله ست
خوب نيگا کن اينجا خاک کربلاست
سه روزه تني به خاک و خون رهاست
دستاي بسته ي زينبو ببين
هنوزم سر حسين رو نيزه هاست
نمي گم پرستويي آتيش گرفت
خيمه هاي بانويي آتيش گرفت
ديگه از تنور خولي نمي گم
نمي گم که گيسويي آتيش گرفت
داره مي لرزه زمين و آسمون
ديگه طاقت نداره مادرمون
نمي گم از لب غرق خون عشق
نمي گم از بوسه هاي خيزرون
محمدعلي صولي
************************
يا رب مرا به سلسله انبيا ببخش
بر شاه اوليا، على مرتضى ببخش
يا رب گناه من بود از كوه ها فزون
جرم مرا به فاطمه، خيرالنسا ببخش
هر كار كرده ام، همه بد بوده و غلط
يا رب مرا تو بر حسن مجتبى ببخش
يا رب اگر كه جود و سخايى نكرده ام
ما را تو بر سخاوت اهل سخا ببخش
يا رب مرا به رحمت بى منتها ببخش
يعنى به ساحت حرم كبريا ببخش
يا رب گناهكار و ذليل و محقّرم
عصيان من به شوكت عزّوعلا ببخش
يا رب تو را به جاه و جلالت دهم قسم
جرم گذشته عفو كن و ماجرا ببخش
يا رب مرا ببخش به اهل صلات و صوم
يعنى به نور صفوت اهل صفا ببخش
يا رب تو را به نور جمالت دهم قسم
كز ظلمتم رهان و به نور هدا ببخش
يا رب به نور ظلمت خاصان درگهت
اين بنده را به ختم همه انبيا ببخش
يا رب از اين معاصى بسيار بى شمار
مستوجب عقوبتم; امّا مرا ببخش
مفتون همداني
************************
آمدم، آمدم به سوى تو باز
اى خداى كريم بنده نواز
پاى تا سر همه نيازم من
از كرم سايه بر سرم انداز
آبروى گداى خويش مريز
دستم آخر سوى تو است دراز
بسته اى راه نااميدى را
كرده اى چون كه باب رحمت باز
حبيب الله چايچيان
************************
اي بنده بيا ساکن ميخانه ما باش
ما شمع تو گرديم وتو پروانه ما باش
تا چند خوري باده ز پيمانه اغيار
پيمان بشکن طالب پيمانه ما باش
از عشق مجازي نشود کام تو حاصل
از عشق بتان بگذر و ديوانه ما باش
بيگانه شو از ديده که ناديده ببيني
بيزار تو از ديده بيگانه ما باش
باز است در رحمت ما رحم به خود کن
در دام نيفتاده بيا دانه ما باش
اين کهنه خرابات چرا مي کني آباد؟
بگذر تو ز آبادي و ويرانه ما باش
يک عمر شدي خانه به دوش هوس و آز
يک ماه بيا معتکف خانه ما باش
هر در که زدي دست رد آمد به جوابت
پس منتظر پاسخ جانانه ما باش
ژوليده مشو ريزه خور سفره اغيار
مهمان مني بر سر پيمانه ما باش
ژوليده نيشابوري
************************
بيا که عبد مطيع خدا شدن خوب است
شبي به خاطر او سر به را شدن خوب است
تمام حرف همين است که گنه نکنيم
ز آن چه نفس بخواهد جدا شدن خوب است
شده به يک سحري صاف کن دل خود را
به آيه هاي خدا با صفا شدن خوب است
به دل حقيقت محبوب را تو پيدا کن
ز عشق هاي مجازي رها شدن خوب است
چرا به پيش خلائق تو خم کني سر خود ؟
شبي مقابل دلدار تا شدن خوب است
صداي اهل قبور است مي رسد بر گوش
که : آي بنده رفيق دعا شدن خوب است
از اين دو ديده به غير از گنه نشد حاصل
ببند چشم ، که اهل بکا شدن خوب است
ببين که قافله ي عمر مي رود از پيش
مرو به خواب که دور از خطا شدن خوب است
مگر که بخت کند رو ، طبيب را بيني
به درد بندگي اش مبتلا شدن خوب است
در اين ليالي رحمت اگر خدا خواهد
مسافر حرم کربلا شدن خوب است
رضارسول زاد
موضوعات مرتبط: مناجات باخدا